فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Hang Up

ˈhæŋˈəp hæŋʌp

توضیحات:

شکل نوشتاری این لغت در حالت اسم (Noun): hang-up

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb verb - intransitive B1

قطع کردن (تلفن)

He got angry and decided to hang up on me in the middle of the conversation.

او عصبانی شد و تصمیم گرفت وسط صحبت تلفن را به روی من قطع کند.

I had to hang up the phone quickly.

مجبور شدم تلفن را سریع قطع کنم.

phrasal verb

بوسیدن و کنار گذاشتن، به کلی ترک کردن، آویزان کردن (در مورد دست کشیدن از فعالیت یا حرفه)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

He finally decided to hang up his guitar and stop playing in the band.

او سرانجام تصمیم گرفت که گیتار را ببوسد و کنار بگذارد و از نواختن در گروه دست بکشد.

After years of playing soccer, Farhad Majidi decided to hang up his cleats and retire from the sport.

فرهاد مجیدی پس از سال‌ها فوتبال بازی کردن، تصمیم گرفت کفش‌های خود را آویزان کند و از این ورزش کناره‌گیری کند.

noun countable informal

اختلال، مشکل، گرفتاری، وسواس (ذهنی یا عاطفی)

My biggest hang-up in life is my fear of public speaking.

بزرگ‌ترین مشکل من در زندگی ترس از سخنرانی در جمع است.

It's important to address and work through any sexual hang-ups in order to have a healthy and fulfilling sex life.

برای داشتن یک زندگی جنسی سالم و رضایت‌بخش، مهم است که هرگونه اختلال جنسی را مورد بررسی قرار داده و روی آن کار کنید.

phrasal verb verb - transitive

آویزان کردن، آویختن (لباس و غیره)

She hung up her dress carefully in the closet to keep it from wrinkling.

لباسش را با احتیاط در کمد آویزان کرد تا چروک نشود.

I always hang up my coat on the rack by the door when I come home.

همیشه وقتی به خانه می‌آیم کتم را روی چنگک جالباسی کنار در آویزان می‌کنم.

phrasal verb

به تأخیر افتادن، به تعویق افتادن، معوق شدن

The project was hung up because the team couldn't agree on a design.

پروژه به تأخیر افتاد؛ زیرا تیم نتوانست روی طرح به توافق برسد.

The negotiations between the two companies were hung up over disagreements on pricing.

مذاکرات بین دو شرکت به دلیل اختلاف در قیمت‌گذاری به تعویق افتاد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hang up

  1. phrasal verb put up to hang
  1. phrasal verb terminate a telephone call

Idioms

hang up one's spikes

(به‌ویژه از ورزش حرفه‌ای) بازنشسته شدن، کناره گرفتن

hang up one's hat

دست از کار کشیدن، (از شغل) کناره گرفتن

ارجاع به لغت hang up

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hang up» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hang-up-2

لغات نزدیک hang up

پیشنهاد بهبود معانی